عزیز دلم مامان دون (جون) چند روزیه رفته کربلا یعنی ازموقعی که رفته من فکر وذهنم شده تو صبح میبرمت پیش خاله هات با خاله رباب خیلی خوبی ولی ازخاله عتاب حساب میبری چون زیاد پیشش نبودی بهش عادت نکردی خیالم جمع هست که پیش خاله ها هستی ولی روزی 20بارزنگ میزنم سراغت رو میگیرم چون مامان جون ازمن هم بیشتر هواتو داشت اصلا ساعت خواب وخوراک وجیش و...تورو قشنگ میدونست عزیزم هرروز زنگ به مامان میزنم که زیارت بسه زود بیاد ولی خوب توقع بیجاییه اون چه گناهی کرده که جور من رو بکشه البته اونم زنگ میزنه خاله ها که مریم پیش شما امانته خوب ازش مراقبت کنید خلاصه توصیه ای لازم راکرده خدا مامان جون وبرای ما وتو همه سالم نگه داره انشاله به سلا...